گریه میکنم، پتوم رو دور خودم میپیچم و با موهای خیس از آب میخوابم.
با اضطراب بیدار میشم، ضعف دارم و موهای نم دارم رو از لباس خیس از عرقم کنار میزنم.
در این بلاتکلیفی روح و جسم
دلشوره عجیب آشنایی با فردی تازه...
قرار گذاشتن، از احمقانه ترین کارای این روزامه و هر چقدر به فردا فکر میکنم بیشتر پشیمون میشم...
آیا همچنان ظرفیت پذیرش محبت رو دارم؟ و آیا هنوز توان مقاومت کردن برای دوست داشته شدن و دوست داشتن رو دارم؟
اینکه در تاریکترین حال، شادترین پیرهنم رو اتو میکنم، متناقض و کشندست...