همه کافه های تهران رو انگار پلمپ کردن

تمام مدت راه رفتیم به کافه های دلخواهمون برسیم و همه پلمپ بودن!

تند قدم میزد، و سعی میکرد آروم راه بره و نمیشد.

نفس کم آوردم ولی خب تا این سن از معدود آدمهایی بود که میتونستم بی دغدغه خودمو بهش بسپارم و مطمئن باشم حواسش به همه چیز هست و من فقط قراره قدم بزنم...

این خیلی مهمه، اینکه برای همیشه مجبور نباشی پلن بچینی و برنامه ریزی کنی، اینکه کسی بلد باشه آدمی مثل من رو بدون کلافگی در حوالی ولیعصر برای قدم زدن یاری کنه!

این خیلی قشنگه که کسی موضوع قدم زدن رو بلد باشه

این اولین باره که چنین آدمی رو تجربه میکنم، اینکه قدمی بزنی از خیابون برات موضوع صحبت و معاشرت ایجاد کنه

این دلچسبه

این قشنگه

و بدیع