من استکان هستم.

استکان کمر باریک.

دست بالا دست بسیار است

اولین باره برای ملاقات کسی استرس دارم.

مقابل استادای صاحب نام دانشگاه نشیتم و عرض اندام (وراجی) کردم،

و حالا برای ملاقات فردا، درمانده ترینم.

کاش میشد ابتدای گفتگو بگم:

من خسته و فرسوده‌م، لطفا مکالمات من را جدی نگیرید.

 

 

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر
استکان هستم

میون اینهمه خوشگل کیو انتخاب کنم، به کدوم بگم آره کدومیو جواب کنم؟

جالب این است در این قوم یک "مرد" برای تکیه کردن نیست.

و استکان بی نعلبکی به از استکان با نعلبکی که جفت نیست!

 

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۴۵ ۱ نظر
استکان هستم

بودن یا نبودن مسئله‌ای سخت/مسئله این است

نمیخواستم بنویسم، و میخواستم بنویسم!

میگفتم که چی، چرندیات توی ذهنمو پست کنم ملت گذرا رد شن بخونن پنچر شن.

بعد گفتم خب ملت گذر نکنن.

اینجا جز همون چرندیات احتمالا چیز دیگه ای نداره.

خودمم نمیخونم، چون وقتی میخونم میگم اینا رو من نوشتم؟

 

گذر نکنین، از اینجا گذر نکنین...

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر
استکان هستم

چسب زخم

نیاز دارم کسی بغلم کنه و بگه نترس، من مراقبتم، از هیچی نترس.

 

کسی بغلم نمیکنه،

بکنه هم مراقبم نیست،

باشه هم هیچ کاری نمیتونه بکنه برام.

 

من هم میترسم، 

هم انقدر خستم که دیگه توان ترسیدن ندارم.

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر
استکان هستم

اینجا کسی بیدار نیست.

گریه میکنم، پتوم رو دور خودم میپیچم و با موهای خیس از آب میخوابم.

با اضطراب بیدار میشم، ضعف دارم و موهای نم دارم رو از لباس خیس از عرقم کنار میزنم.

در این بلاتکلیفی روح و جسم

دلشوره عجیب آشنایی با فردی تازه...

قرار گذاشتن، از احمقانه ترین کارای این روزامه و هر چقدر به فردا فکر میکنم بیشتر پشیمون میشم...

آیا همچنان ظرفیت پذیرش محبت رو دارم؟ و آیا هنوز توان مقاومت کردن برای دوست داشته شدن و دوست داشتن رو دارم؟

 

اینکه در تاریکترین حال، شادترین پیرهنم رو اتو میکنم، متناقض و کشندست...

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر
استکان هستم

پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه

و من دارم فکر میکنم چرا این زندگی داره تلخی بی پایان گونه ادامه پیدا میکنه؟ 

منبعی از نور و امید و پناه و مهربانی برای دیگران، و خسته و درمانده از زنده بودن...

موهای سفید زیاد و زیادتر میشن و احتمالا جوانی را پشت سر نگذاشته جوگندمی خواهم شد...

و افرادی که در عمق غم و درد من مینشینن و در رسوب بلاتکلیفی و بی‌چارگیم گیر می‌کنند با این جمله که "خیلی سخته، خدا درست کنه" حال مرا از این دور تسلسل به هم می‌زنند...

پایان تلخ گاهی زیباترین و مورد نیازترین سکانس یک زندگیست.

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۲۱ ۰ نظر
استکان هستم

کمر باریک شدن!

بعد از متلاشی شدن، بازیافت شده و اینبار استکان هستم. 

شاید شروعی دوباره...

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر
استکان هستم